به نظرمیرسد جمهورى اسلامى ناگزیر است رفته رفته خودش را برای غیر قابل کنترل شدن شرایط سرنگونی آماده کند. دورۀ وقت کشی های سیاسی ″اصلاح طلبی″ و معطل کردن سرنگونی محتوم جمهوری اسلامی هر بار کوتاه و کوتاتر میشود. مجموعۀ ″سبز″ در تناقض بزرگی دست و پا میزند. سران ″سبز″ و کلاً ″سبز″ حکومتی، متفقین ِ خارج حکومت خود را در موقعیت قناسی قرار داده اند. قناس تر از اوضاع بعضی از احزاب چپ موجود .
تضمینهای نگهداری و تداوم عمر جمهوری اسلامی اولویت مبرم ِ هر دو جناحی است که برسر در اختیار گرفتن اهرمهای قدرت سیاسی جدال میکنند. آنها قرار نیست ابزار سیاسی ″سبز″ های پیرامونی شوند. پایه نظر ″سبز″ حکومتی بر این است که ″سبز″ پیرامونی هرگونه تفکر و عمل سیاسی آنها را مورد تایید قرار دهد. هرچند اين فلک زده هاى "سبز" بيرون حکومتى همين مانده که در ميدانهاى شهرهاى اروپا نماز جماعت برگزار کنند! آنها يک به يک منبر ميروند و از رهبرى بدون بحث "يار امام" حضرت مير حسين گلو پاره ميکنند. چکار کنند ديگر؟ با اينحال اينها بايد کمى خودشان را به رنگ مردم اروپا درآورند٬ از دمکراسى و حق بشر هم کنار مير حسين و يا حسين حرف بزنند. اما وعده های ″دمکراتیک″ و ″حقوق بشر″ حرف مفت است. اگر روبان ″سبز″ کارش به کلوپهای شبانه اروپا کشید تنها به مصیبت زینب کبری افزود. تقصیر آن جوانهایی است که ″سبز″ را ″مد روز″ش کردند. مهاجرانى و نگهدار و مخملباف و نبوى و گنجى و حزب توده و داريوش همايون و "سبز انقلابى" بى تقصيراند!
بحران سیاسی و بن بستی که مجموعه ″اصلاح طلبی″ حکومتی در چهار ساله دوم ریاست جمهوری خاتمی ناگزیر به اعترافش شد هم اکنون در داخل مجموعۀ ″سبز″ بدون در دست داشتن هیچکدام از اهرمهای اجرایی حکومت بروز کرده است. نمیتوان برای دفعات زیادی هر بار مردم را با تناقضی لاینحل عطش به خیابان آمدنشان را بی هدف کرد و فرونشاند. وگرنه ۱۳ آبان به قول خودشان روز تسخیر سرزمین آمریکا در تهران بود. معمولاً و قاعدتاً جناح حاکم در سالگرد این روز لمپنهای بسیج و بیشتر از نصف لمپنهای متفرقه شهر را جمع میکرد که یک تشر محکم به آمریکا و یک تو دهنی محکمتر به جناح ″سبز″ بزند. این از آن روزهایی که سران ″سبز″ بخواهند فراخوان بدهند نبود. یک ارادۀ دیگری درجنبش مردم وجود دارد که کار را برای جبهۀ ″سبز″ به این تناقضات میکشاند. ارادۀای که هر روز قدرتمندتر و نمایان تر میشود. حالا سران ″سبز″ به همان اندازۀ جناح حاکم از بابت شعارهای ″انحرافی″ در سیزدۀ آبان که به نظر آنها از امکان بالایی برخوردار است، نگرانند. یکی دست به دعا و تفنگ و قمه، دیگری تنها دست به دعا. اگر فردا شعارهای ″انحرافی″ بیشتر و رادیکالتر از دفعات قبل داده شود، تنها اتفاقی در تقابل دو جناح خواهد افتاد اینست که زبان جناح حاکم را به سران ″سبز″ درازتر خواهد نمود. توپ و تشر و تهدید جناح حاکم که از ″مشروعیت حیاتی″ برای کل جمهوری برخوردار است٬ برای سران ″سبز″ چاره ای جزعقب نشینی بیشتر در مقابل آنها باقی نمیگذارد. تأکیدات موسوی بر صد در صد اسلامی بودن ″سبز″ به ″سبز″های پیرامونی گفته میشود. خطابش به آنهاست. برای اینکه از این بابت سپاه پاسداران و احمدی نژاد و ″آقا″ را اینجا محق به حساب میاورد.
البته احمدی نژاد هم تازگیها دوباره ″سبز″ اش کرده. قبلاً یکبار این کار را کرد، نگرفت. ایندفعه امیدواریش بیشتر است. ″نهضت سبزعلوی″! این یکی درجات کپک زدگیش از ″راه سبز امید″ بیشتر است. بعید نیست همین ″نهضت سبز علوی″ پناهگاه آخر سران ″راه سبز امید″ باشد. کار مردم را چه دیدی؟ قضيه با مزه اينست که خامنه اى و شرکا٬ درست مثل دوره دو خرداد سيد خندان٬ عبارات و اسم رمزهاى طرف مقابل را مصادره ميکنند. سرنوشت جامعه مدنى هم همين شد. از طرف مقابل تاکيد بر اسلاميت و قانونيت و فقط جمهورى اسلامى و غيره٬ به راست حکومتى امکان بيشترى براى پس گرفتن پرچم آبا و آجداديش ميدهد. هر دو مجددا برهم منطبق ميشوند. داستان ″نهضت سبز علوی″ تکرار همين نمايش تراژيک است.
بنابراين اگر سرنگونى به امرى غیر قابل انکار و کنترل تبديل ميشود٬ با خود اصلاح طلب حکومتى را هم به بحران سرنگونى ميبرد. براى همين است که "سبز" هاى اپوزيسيون به دست و پا افتاده اند. ناراضى تر هايشان اميدشان را به "جمهورى ايرانى" بسته اند و در باب غير فاشيستى نشان دادن آن کاغذ سياه ميکنند. جمهوريخواه ايرانى ناگهان به سيره آبا و اجدادى اش يعنى همان سلطنت و راست ضد کمونيست رجعت ميکند. شايد ترکشهائى از اين جماعت هم مجددا پوپوليست و ميليتانت شوند و به جناح چپ ناسيوناليسم گرايش پيدا کنند. کمونیستها در مصاف با هردوی آنان در استقرار دوبارۀ حکومت سرمایه خواهند بود. کمونیستها به سرنگونی جمهوری اسلامی به مثابۀ تنها هدف نگاه نمیکنند. تلاش کمونیستها برای همزمانی و یا هرچه نزدیک تر و فشرده تر کردن زمانهای سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب کارگری است.
هرحکومت غیر کارگری که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی استقرار پیدا کند، بنا به ضرورت بیرون بردن سرمایۀ از وضعیت به شدت فلک زده، بی ثبات و ارکان گسیخته ای که به ارث میبرد٬ در درجه اول ناگزیر به سرکوب کارگران و کمونیستها و تدوین سریع برنامۀ ارعاب و استثمار شدید طبقه کارگر بدرجاتی بیرحمانه تر از حالا خواهد شد. همۀ دعواها در بالای حکومت و دوربریهای هر دو جناح حکومت بر سر این است که هر کدامشان ″حق و امتیازِ″ سوار شدن بر گرده طبقه کارگر را بیشتر از دیگری برای خود قائل است.
اما هنوز طبقه ای که بیشترین زیان را دیده و بیشترین سود را تولید کرده از کمین خود برنخاسته است. هنوز آنی که آن بار اصلی، سنگین و طاقت فرسای سود دهی بر دوشش بوده و هست٬ جایگاهش را آنطور که باید دراین اوضاع تعرض آمیز و جمعی مردم و صحنه هاى پایانی کابوس حاکمیت سرمایه اسلامی، معلوم نکرده است. اینبار، دیده و شنیده تر، کلاس ِ مدرسه و اجتماع رفته تر و بسیار سرد و گرم چشیده تر و آزموده تر است. او حالا سرمایه و سود آوری را بهتر و بیشتر ازهمیشه میشناسد. او شلاقش را بی تعارف و بدون محکمه رفتن خورد. او حالا بیشتر از همیشه از ماهیت و منظور دعواهای جناحهای دور و بر قدرت سیاسی جمهوری اسلامی و حامیانشان سر در می آورد. تردیدی نیست که این طبقه انگیزه اش را دارد. طبقه ای که سی سال اعتصاب کرد تا دستمزدش که آنهم مطابق قوانین سرمایه تعیین شده بود را بگیرد. طبقه ای که در امروز به فردا رساندن زندگیش تردید میکرد. حال اوضاع طور دیگریست. تردیدی نیست که این طبقه انگیزه بالایی برای تضمین نمودن فردایش داشته باشد. تردیدی نیست که حزب اتحاد کمونیسم کارگری همۀ تلاشش را به رفع تردیدهای موجود خواهد گماشت.